از هر دری

  • ۰
  • ۰

E

این علامت E بغیر از حروف انگلیسی یه جای دیگه هم هست. در جهت های مختلف، توی چشم پزشکیا. روی یه تابلو که باید بگی علامت کدوم طرفی تا دکتر شماره چشمتو بفهمه

یچه که بودم خیلی دوست داشتم عینک بزنم. الکی گفتم  چشمام ضعیفه و تو کلاس درست نمیبینم. منو بردن چشم پزشکی و دکتر همون تابلو رو نشونم داد و ازم پرسید حهت ها رو. هر کدوم رو میپرسید از قصد اشتباه میگفتم. ولی نمیدونم دکتره از کجا فهمید که الکی میگم و گفت که چشمت ضعیف نیست و بهم عینک نداد. خب نامرد تو که فهمیدی من الکی میگم، حتما این رو هم فهمیده بودی که عینک دوست دارم، اقلا یه عینک میدادی که عدسی نداشته باشه و شیشه خالی باشه. یا بلو کات میدادی، هر چند اون موقع نه کامپیوتر خونگی بود و نه گوشی موبایل پس حتما بلو کات هم نبوده 

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

شوهر سوزی

احتمالا از این دست اتفاقا تو مترو زیاد میفته که به یه خانم تعرض میشه توی اون حجم از فشردگی. ولی اتفاقی که چند روز پیش شاهدش بودم کمی فرق میکرد.

خانم بعد از اینکه کمی داد و بیداد کرد، تلفن زد به شوهرش و بهش گفت مگه بهت نگفتم من میخوام ماشین رو ببرم، تو نبر. الان با مترو اومدم، تو مترو انگشتم کردن.

بعد از اینکه صحبتش با شوهرش تموم شد به یه خانم دیگه گفت که رگ غیرت شوهرم زد بالا. و تا وقتی من سوار قطار بودم، شوهر بدبختش چند بار بهش زنگ زد ببینه بلای دیگه ای سر زنش اومده یا نه.

واقعا درسته اینطور گزارش تعرض رو صریحا توضیح دادن؟؟ نابود شد اون شوهر.  

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

توی مترو بین دو تا آقا دعوا شد و شروع کردن به هم فحش دادن. اما فحش هاشو خیلی بد نبود، در حد خر و گاو. 

یهو یه نفر از مردم داد زد: "خجالت بکشید".

من با خودم گفتم چقدر خوبه که مردم فحش های در این حد رو هم بد میدونن.

بعد اون آقا ادامه داد: " خر و گاو هم شد فحش؟ برید تو واگن خانما ببینید چه فحشهایی به هم میدن. از اونا یاد بگیرید.😐

برخلاف لقمان که میگفت بی ادبی رو از بی ادب ها یاد نگیرید، این مگفت بی ادبی رو یاد بگیرید.

حالارکاری ندارم که خانوما چه فحش هایی به هم میدن

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

تمثیل

مرسومه که بعضی وقتا برای جا افتادن یه مطلب، از یه ضربالمثل استفاده میشه. بعضی وقتا هم اگه یه جوک مرتبط با موضوع پیدا بشه، باعث میشه کمی خنده هم همراه بشه و اگه باعث ضایع شدن طرف مقابل نشه خیلی هم خوبه.

چند وقت پیش تو محل کار، با مدیر گروهمون همراه با مدیر عامل شرکت یه جلسه کاری داشتیم. وسط صحبتا مدیر عامل شروع کرد به گفتن یه جوک:

یه نفر یه طوطی داشته که خیلی بد دهن بوده. یه روز که یه مهمون داشته رو قفس طوطی یه پارچه میکشه که طوطیه جلوی مهمون آبرو ریزی نکنه. مهمون میاد و مقداری میگذره. صاحب طوطی میبینه هیچ صدایی بلند نمیشه و نگران میشه. میره گوشه پارچه رو میزنه کنار ببینه طوطیه چی کار میکنه. همینکه پارچه رو میزنه کنار طوطیه بهش میگه دیدی میخاری؟

از اواسط تعریف جوک، چون من اون جوک رو شنیده بودم شروع کردم به خندیدن و آخراش حسابی قهقهه زدم. گفتن جوک که تموم شد، مدیر عاملمون رو کرد به مدیر گروهمون و گفت تو هم مثل همون صاحب طوطی میمونی. من که داشتم میخندیدم در جا خشکم زد و بزور جلوی خندیدنم رو گرفتم و دوزاریم افتاد که داشتم به مدیر گروهمون میخندیدم. 

خود مدیر گروه که از عصبانیت سرخ شد و تا آخر جلسه حرف نزد. اون روز هم کلا ادم سابق نبود.

در کلا میخوام بگم اگه جایی میخوایم مثالی بزنیم، طوری نشه که کسی رو ضایع کنیم، اونم جلوی زیر دستش. هر چند من اون روز با اون اتفاق خیلی حال کردم 😄

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

سال اول یا دوم دبیرستان یه معلم دینی داشتیم که خیلی سعی میکرد غیر از موضوعات درسی، مطالب دیگه رو که فکر میکرد تو زندگی به دردمون میخوره رو بهمون یاد بده. یکی از اون مطالب عادت ماهیانه خانم ها بود و توضیح داد که خانم ها تو این روزها بخاطر تغییرات هورمونی، اعصاب ندارن. ولی بهمون نگفت که هر جایی نباید در مورد این موضوع صحبت کنیم. یکی از همکلاسی های ما تو خونه با خواهرش دعواش میشه، و بر میگرده بهش میگه مگه پریودی؟

خواهره هم متوجه میشه که این اطلاعات رو معلممون بهش داده و پا میشه میاد مدرسه با معلممون دعوا میکنه :))

 

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

تو یکی از پلتفرم های نمایش خانگی، اصلا چرا اسمشو نگم، تو فیلیمو، یه برنامه ای به نمایش در اومده به اسم سرگیجه. طراح یا طراح های برنامه چالش هایی رو در نظر گرفتند که هر بار به نحوی با قرعه کشی یکی از اون چالش ها انتخاب میشه و یکی از شرکت کننده ها باید اون رو انجام بده. یکی از چالش ها این بود که محکوم ( کسی که باید چالش رو انجام میداد ) باید توی یه رستوران سر یکی از میز ها میرفت و بدون اجازه دست میکرد تو یکی از ظرف های غذای و یه چیزی بر میداشت و میخورد.  همین اتفاق هم افتاد و محکوم که یکی از هنرپیشه ها بود دست کرد توی ظرف غذای یه خانواده. با توجه به اینکه متوجه ناراحتی اون خانواده شد، به اصرار حاکم و بقیه شرکت کننده ها ( که از طریق تماس تصویری با هم در ارتباط بودند) بارها این کار زشت و زننده رو تکرار کرد. و در نهایت به افرادی که غذاشونو لجن مال کرده بود توضیح داد که بخاطر اینکه شجاعتشو به بقیه ثابت کنه این کار رو انجام داده. سوال من اینه که این کار ایشون اثبات شجاعتشون بود یا اثبات بیشعوریشون. ایشون به چه دلیل به خودش این اجازه رو داد؟ به این دلیل که همرپیشه بود؟ یا به این دلیل که در حال ساخت یه برنامه بودند؟ مسئولین اون رستوران چرا با اونا همکاری کردند؟ ایرانسل که اپانسر اون برنامست چطور؟ طراحان برنامه؟ سایر شرکت کننده ها که اون شخص رو تشویق میکردند؟ فیلیمو اینقدر بی برنامه مونده که هر لجنی میسازه؟ وزارت ارشاد فقط به موی افراد گیر میده و هر لجن سازی دیگه ای آزاد؟ و من بیننده که اگه به دیدن اون برنامه ادامه بدم از همه ی اینایی که گفتم بیشعور ترم.

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

فکر میکنم کلاس دوم راهنمایی بودیم که یه روز سر کلاس علوم خیلی سر و صدا میکردیم. معلممون که دیگه اعصاب براش نمونده بود، بهمون گفت که اگه تا آخر زنگ ساکت باشیم، جلسه بعد یه موضوعی رو در مورد دخترا بهمون میگه که به درس علوم هم ربط داره. ما هم که ندید بدید، آب از لب و لوچمون راه افتاد و ساکت موندیم تا به مراد دل برسیم. تاهفته ی بعد تو کف بودیم که چی میخواد بگه. جلسه  بعد همین که معلم اومد سر کلاس همه با اشتیاق منتطر بودیم که اون موضوع رو بگه. اولش که یادش نبود. بعد که یادش انداختیم، گفت:

وقتی دخترا به ناخنشون لاک میزنن، لاک در اثر تبخیر خشک میشه

معلم عوضی درست، میگفت. ولی ما توقع بیجا داشتیم

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

وقتی کسی بهم میگه بنی آدم اعضای یکدیگرند، نگران میشم که منو کدوم عضو بدن خودش میدونه

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

چندی پیش، یکی از محصولات رو برای تولید به یه کارخانه ای برون سپاری کرده بودیم. از نیرو ها و تجهیزات اونجا استفاده میکردیم و یک نفر رو از شرکت، به عنوان ناظر تولید فرستاده بودیم تا به روند تولید نطارت کنه. آقای ناظر از نظر مذهبی به شدت مقید بود.

فضایی که تو کارخونه به کار ما اختصاص داده بودن، توی یه نیم طبقه بود که برای رسیدن به اونجا چند تا پله وجود داشت. وقتی موقع بالا رفتن به پله های اخر میرسیدیم یه میز کار رو مشاهده میکردیم که یه خانومی پشت اون میز مستقر بود. منتها اون خانوم طوری لباس میپوشید که از اون زاویه تو چند تا پله ی آخر صحنه ی مستهجنی دیده میشد.

این همکار ناظر که نمیخواست در طول روز بارها با اون صحنه مواجه شه، اول به اون خانم تذکر داد، ولی خانم اعتنایی نکرد. آقا که رو موضعش پافشاری داشت، مساله رو با مدیر تولید کارخونه مطرح کرد و گفت تا این وضع باشه، من کار انجام نمیدم. مدیر کار خانه هم موضوع رو با اون خانم مطرح کرد. باز هم اون خانم زیر بار نرفت.

در نهایت آقای مدیر کارخونه یه تیکه تخته جلوی میز اون خانم نصب کرد تا اون منظره رو فیلنر کنه

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

حول و حوش سال ۶۵ بود. حدودا ۷ سالم بود. با پدر مرحومم در حال پیاده روی تو یکی از خیابون های تهران بودیم. به یه جایی رسیدیم که مساحت وسیعی زمین خاکی بود. دقیقا یادم نیست چه شکلی بود ولی هر طوری که بود به نظرم عجیب اومد و باعث شد از پدرم سوال کنم که اینجا چیه؟ پدرم جواب داد که اینجا خونه ی آدمای بد بوده و خونشون رو خراب کردن. من اون موقع مصداق یه آدم بد رو یه دزد میدونستم. این سوال برام پیش اومد که چطور همه ی دزدا توی یه منطقه کنار هم زندگی میکردن. اصلا چرا اینقدر واضح یه محله اینقدر به محله دزد ها معروف بوده؟ چقدر دزد ها احمق بودن، خب مشخصه که اگه خونه ی دزدها مشخص باشه، پلیس میره سراغشون.

این سوال تا چند سال بعد که بزرگتر شدم توی ذهنم وجود داشت. بعدا فهمیدم که اونجا قبل از انقلاب محله ایی به اسم جمشید بوده و ظاهرا داخلش یه سری فاحشه خونه و کاباره و این چیزا بوده و بعد از انقلاب اونجا رو خراب کردن. الان هم اونجا یه پارک درست کردن به اسم پارک رازی و احتمالا یه مکان غصبی. منم بعضی وقتا برای ورزش کردن میرم اونجا و نمیدونم حکمش چیه

  • حمید رضا