از هر دری

  • ۰
  • ۰

E

این علامت E بغیر از حروف انگلیسی یه جای دیگه هم هست. در جهت های مختلف، توی چشم پزشکیا. روی یه تابلو که باید بگی علامت کدوم طرفی تا دکتر شماره چشمتو بفهمه

یچه که بودم خیلی دوست داشتم عینک بزنم. الکی گفتم  چشمام ضعیفه و تو کلاس درست نمیبینم. منو بردن چشم پزشکی و دکتر همون تابلو رو نشونم داد و ازم پرسید حهت ها رو. هر کدوم رو میپرسید از قصد اشتباه میگفتم. ولی نمیدونم دکتره از کجا فهمید که الکی میگم و گفت که چشمت ضعیف نیست و بهم عینک نداد. خب نامرد تو که فهمیدی من الکی میگم، حتما این رو هم فهمیده بودی که عینک دوست دارم، اقلا یه عینک میدادی که عدسی نداشته باشه و شیشه خالی باشه. یا بلو کات میدادی، هر چند اون موقع نه کامپیوتر خونگی بود و نه گوشی موبایل پس حتما بلو کات هم نبوده 

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

یکی از ژانرهای داستان که من در دوران کودکی (دوره ی راهنمایی) بهش خیلی علاقه داشتم، ژانر علمی تخیلی بود. از بین نویسنده های این ژانر، من اون موقع فقط ژول ورن رو میشناختم. بعد از خوندن چند تا از  کتاب هاش احساس کردم که با نوشته هاش ارتباط بر قرار میکنم. یه کتاب فروشی هم نزدیک خونمون بود که خیلی از کتاباش رو داشت و منم هرچی پول گیرم میومد خرج خریدن اون کتاب ها میکردم و واقعا از خوندنشون لذت می‌بردم.

بعد از ورود به دبیرستان، دیگه کمتر علمی تخیلی میخوندم، بعضا معمایی میخوندم یا عاشقانه و تا همین اواخر دیگه علاقه ای به علمی تخیلی نداشتم و جذابیتش رو برام از دست داده بود. 

توی محل کار فعلی یکی از همکارا خیلی کتاب های علمی تخیلی میخونه، البته کتاب های مناسب سن و سال الانم. و خیلی تبلیغ کتاب هایی رو که میخونه میکنه. بعد از خوندن کتاب ها، اونا رو میاره توی محل کار و توی یه قفسه میزاره تا اگر کسی خواست ببره بخونه. یکی از اون کتاب هایی که خیلی تبلیغش رو کرد، کتاب تلماسه بود. حدود دو سه سال پیش بود که من اون کتاب رو ازش امانت گرفتم و شروع کردم به خوندن. حدود سیصد صفحه از کتاب رو خوندم. داستان کتاب به خشکسالی مرتبط میشد. اینقدر موضوع خشکسالی من رو اذیت میکرد که کتاب رو نصفه رها کردم و  تمومش نکردم. دلیل اذیت شدنم این بود که با کتاب همزاد پنداری میکردم، و از اونجایی که کشور ما مستعد این قضیه هست، باعث می‌شد بیشتر اذیتم کنه.

الان با فاصله خیلی کوتاهی از خوندن نصفه ی اون کتاب، اون خشکسالی داره به سرعت فراگیر میشه. امروز داشت یه برنامه مستند در مورد یک روستایی توی یکی از استان های شمالی کشور نشون میداد که طبیعت واقعا بکری داشت و آبشار و رودخونه و دشت و جنگل و ...  . دیدن اون مناظر واقعا لذت داشت. ولی وقتی اون مناظر رو میدیدم این سوال همراه با ترس در وجودم اذیتم میکرد، که کی این خشکسالی به اون منتطق سرسبز میرسه و اون مناظر زیبا تبدیل به کویر میشن؟

خدایا بهمون رحم کن

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

دیروز دوباره یه حادثه ی ناخوشایند تو سالن مترو دیدم. یه خانم و یه آقا با هم دست به یقه شدن. من ازشون فاصله داشتم و دلیلش رو نفهمیدم. پیش خودم گفتم عجب مرد بی وجودی که روی زن دست دراز کرده. 

بعد از اینکه جدا شدن همون خانم بلند بلند داد میزد میگفت مرد ها همه گاون، چرا نیومدن طرف رو بگیرن. این حرفش رو چند بار تکرار کرد. اومد از کنار من رد شد و دوباره همین حرف رو با صدای بلند تکرار کرد. احساس کردم میخواد بقیه رو تحریک کنه تا یه چیزی بهش بگن، و یه دعوای دیگه رو شروع کنه. اصلا بعید نیست همون دعوای اولش رو هم با همین کرم ریختن ها شروع کرده باشه. واقعا نباید فریب مظلوم نمایی ها و ننه من غریبم بازی ها رو خورد. خیلی وقتا کرم از همین هاست

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

قدرت زبان

اگر با توجه به عنوان مطلب اومدید این متن رو بخونید، و اینکه فکر کردید منظورم از فدرت زبان، ربطی به نفوذ کلام داره، باید بگم موضوع این پست هیچ ربطی به نفوذ کلام و این چیزا نداره، پس وقت خودتونو تلف نکنید. موضوع در مورد قدرت عضلات زبان هست

دیروز که بخاطر سرما خوردگی رفته بودم دکتر، خانم دکتر یدونه از اون چوب بستنی هاش برداشت و گذاشت روی زبونم و فشار داد تا بتونه تا انتهای حلقم رو ببینه. ولی چوب بستنی شکست. دفعه بعد رفت دو تا چوب بستنی برداشت گذاشت روی هم که دیگه نشکنه. مثل اون پدری که می‌خواست بچه هاش رو نصیحت کنه و چند تا چوب داد بشکنن. خب خواهر من شاید چوب قبلی ضعیف بوده. چه فکری در مورد زبون من کردی؟

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

هفته ی گذشته، خیلی احتمالی یه موضوعی رو کشف کردم.

خونه تنها بودم و برای اینکه حوصله ام سر نره، اینترنتی بلیط سینما رزور کردم. وقتی رفتم سینما روی صندلیم نشستم، دیدم یه دختر خانم هم اومد بین اون همه صندلی خالی، صندلی کناری من نشست. نمی‌خوام بگم که ایشون موقع رزرو کردن بلیط نگاه کرده ببینه کی تنهاست تو سینما، و ایشون صندلی کناری رو رزرو کرده که ارتباطی بر قرار کنه. ولی به نظرم میاد این روش میتونه به احتمال حدود ۵۰ درصد موفق باشه. حالا چرا میگم ۵۰ درصد. احتمال اینکه کسی که تنها رفته سینما، مرد باشه، به نظر من حدود ۷۰ درصد هست. و احتمال اینکه آقایی که تنها میره سینما مجرد باشه، بازم ۷۰ درصد در نظر میگیرم. ۷۰ درصد از ۷۰ درصد میشه ۴۹ درصد. یعنی خانومایی که دنبال دوست پسر میگردن با این روش فیفتی فیفتی موفق میشن. آقایون روی این روش حساب نکنن. با حساب من ۹ درصد احتمال داره طرف کیس مناسب شما باشه

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

برای پر کردن یکی از دندونام رفته بودم پیش دندون پزشک. بعد از اینکه کار دندونم تموم شد، از دکتر برای ارتودنسی کردن دندون هام مشورت گرفتم. دکتر ازم پرسید دوست دختر داری؟ جواب دادم: ازدواج کردم خانم دکتر. بهم گفت تو که خرت از پل گذشته، دیگه برای چی میخوای ارتودنسی کنی. منو از ارتودنسی پشیمون کرد و من با همون دندون های کج و کوله دارم به زندگی ادامه میدم

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

اکثر افرادی که توی ایران در حوزه کامپیوتر و برنامه نویسی فعالیت دارن، جادی رو می‌شناسن. یه شخصیت پر انرژی که خیلی تکنولوژی های مختلف این حوزه رو میشناسه، خیلی فعاله، و کلی ویدئو ی آموزشی داره و در فضای مجازی هم خیلی فعاله. کانال تلگرام داره و اطلاعاتش رو به اشتراک میزاره. در کل خیلی محبوبه. 

ما هم یه مدیر داریم که توی تمام این خصوصیات شبیه جادی هست، شاید هم تو بعضی ویژگی ها قوی تر. به نظر من تنها فرقی که با جادی داره، حضورش توی فضای مجازیه. هیچ اثری نمیشه ازش توی فضای مجازی دید. به همین خاطر من تو دلم بهش میگم جادی درونگرا

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

بورسیه دانشگاه شیراز قبول شده بودم و قبل از ثبت نام باید یه سری مصاحبه و تست پزشکی انجام می‌دادم. یه روز اعلام کردن که برای بعضی از تست ها به یکی از پادگان های شرق تهران بریم. برای اولین تست توی یه اتاق رفتیم که هیچ تجهیزات پزشکی داخلش نبود. فقط یه آقایی نشسته بود با یه کتاب. رفتم نشستم روبروش. کتاب رو باز کرد و گفت چی میبینی. منم گفتم یه سری دایره رنگی. پرسید توش چی نوشته، پرسیدم یعنی چی؟ یه شکل مشابه بهم نشون داد. دیدم با رنگهای متفاوت توش یه عددی رو نوشته. گفتم عدد رو. دوباره همون شکل ها رو آورد. پرسید چی میبینی . گفتم فقط دایره رنگیه، توش چیزی ننوشته. چند تا از همون شکل ها نشونم داد. توی هیچ کدوم چیزی ندیدم. بهم گفت کور رنگی داری و مردودی. توی دانشگاه ثبت نامت نمیکنیم. انگار دنیا روی سرم خراب شد. علاوه بر اینکه تمام برنامه هام برای رفتن به دانشگاه بهم ریخت، اون حس که یه عمر مشکل داشتم و نمیدونستم چه مشکلی دارم هم حس عجیبی بود. تازه فهمیدم چرا توی هنرستان نمیتونستم درست نوار های زنگی روی مقاومت ها رو تشخیص بدم. یا اینکه همیشه توی تشخیص رنگ مشکل داشتم. بعد ها هم چند جای دیگه که توی مصاحبه میخواستن این تست رو ازم بگیرن، همون اول خودم گفتم که کور رنگی دارم. 

اون موقع ها خیلی ناراحت بودم که یسری از موقعیت های درسی و شغلی رو بخاطر این مشکل از دست دادم. ولی الان خدا رو شکر میکنم که این مشکل رو داشتم و توی جای نظامی مشغول بکار نشدم

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

دلال طماع

روزی روزگاری، از یک فروشگاهی یک وسیله ای رو خریداری میکردیم. مقدار خریدمون زیاد بود و تقریبا هر یکی دو ماه یک بار ازش خرید داشتیم. فروشگاه اون کالا رو از یک کارگاهی تهیه میکرد و اگه ما میتونستیم اون کارگاه رو پیدا کنیم و مستقیم از اون کارگاه خرید کنیم، مقدار قابل توجهی ارزونتر میخریدیم. 

یک بار که از فروشگاه سفارش داشتیم، آقای فروشنده بخاطر اینکه هزینه آژانس از کارگاه به فروشگاه رو از جیبش نده، آژانسی که کالا رو از کارگاه آورده بود مستقیم فرستاد به آدرس ما تا هزینه حمل و نقل کالا رو نده. برای ما هم فرق زیادی نداشت، بجای اینکه هزینه کالا از فروشگاه تا دفترمون رو بدیم، هزینه از کارگاه که خارج از تهران بود رو پرداخت کردیم که حدودا ۲ برابر میشد.

وقتی آژانس کالا رو آورد، ازش آدرس مبدا و اسم کارگاه رو گرفتیم. خوشبختانه مشخصات تماس کارگاه تو اینترنت به راحتی پیدا شد و بعد از اون، کالا رو مستقیم از کارگاه سفارش دادیم که حدودا ۳۰ درصد ارزونتر بود.

آقای فروشنده بخاطر صد هزارتومن (سال ۹۵) چند میلیون تومن سود در ماه رو از دست داد.

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

لذت محدود

از بین لذت هایی که برای انسان وجود داره، بعضیاشون محدود هستن. مثل لذت از غذا خوردن، که تا وقتی انسان گرشنه باشه، از خوردن لذت میبره. یا لذت خوابیدن که محدود هست و بعد از چند ساعت تموم میشه. یا لذت جنسی که اون هم محدود هست و بعد از ارضا شدن دیگه لذت از بین میره. بعضی از افراد از بعضی از این لذت ها محروم هستن و دارو هایی برای ایجاد نیاز درست شده. مثلا داروی خواب برای کسانی که سخت خوابشون میبره یا دارو اشتها برای کسانی که میل به غذا خوردن ندارن. در بعضی موارد ممکنه یک شخص با اینکه مشکلی نداشته باشه، باز هم از دارو برای لذت بیشتر استفاده کنه. مثلا هستند افرادی که شابد مشکل جنسی ندارن، ولی برای طولانی شدن لذت جنسی از دارو استفاده میکنن، و این احتمالا نشونه ی اینه که اون شخص خیلی زیاد به اون لذت علاقه داره. حالا اگه علاقه ای به این شدت زیاد در شخصی که غذا خوردن بزرگترین لذت زندگیشه وجود داشته باشه و دارو هایی به قدرت دارو های جنسی برای گرسنگی هم وجود داشته باشه، اون اشخاص تا چه حد از اون دارو استفاده میکنن تا بیشتر غذا بخورن؟ 

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

۱- چند وقت پیش پسرم رو برده بودم پارک که بازی کنه. ورودی پارک منتظر بودیم که یکی از دوستاش هم  بیاد. همونجا که ایستاده بودیم دیدم توی فاصله حدود ۲۰ متری یه دختر و پسر در حال انجام کار هایی هستند، خیلی تابلو بود. نظر پسرم هم به سمتشون جلب شده بود. منم سعی میکردیم جایی بایستم که جلوی دیدش رو بگیرم. ولی اون کنجکاو شده بود و هی سرک می‌کشید

۲- دیروز توی جاده توی ترافیک بودیم و سرعت حرکت خیلی آهسته بود. کنار جاده دو تا سگ در حال جفت گیری بودن. پسرم توجهش جلب شد و از پنجره ماشین مشغول شد به نگاه کردن. من برای اینکه سگ ها از دید مون خارج بشن، کمی تند رفتم که نزدیک بود بزنم به ماشین جلویی

پس فرق بین آدم و حیوون چیه که من برای اینکه پسرم اعمال جنسیشون رد نبینه باید جلوی چشمشو بگیرم

  • حمید رضا