بورسیه دانشگاه شیراز قبول شده بودم و قبل از ثبت نام باید یه سری مصاحبه و تست پزشکی انجام میدادم. یه روز اعلام کردن که برای بعضی از تست ها به یکی از پادگان های شرق تهران بریم. برای اولین تست توی یه اتاق رفتیم که هیچ تجهیزات پزشکی داخلش نبود. فقط یه آقایی نشسته بود با یه کتاب. رفتم نشستم روبروش. کتاب رو باز کرد و گفت چی میبینی. منم گفتم یه سری دایره رنگی. پرسید توش چی نوشته، پرسیدم یعنی چی؟ یه شکل مشابه بهم نشون داد. دیدم با رنگهای متفاوت توش یه عددی رو نوشته. گفتم عدد رو. دوباره همون شکل ها رو آورد. پرسید چی میبینی . گفتم فقط دایره رنگیه، توش چیزی ننوشته. چند تا از همون شکل ها نشونم داد. توی هیچ کدوم چیزی ندیدم. بهم گفت کور رنگی داری و مردودی. توی دانشگاه ثبت نامت نمیکنیم. انگار دنیا روی سرم خراب شد. علاوه بر اینکه تمام برنامه هام برای رفتن به دانشگاه بهم ریخت، اون حس که یه عمر مشکل داشتم و نمیدونستم چه مشکلی دارم هم حس عجیبی بود. تازه فهمیدم چرا توی هنرستان نمیتونستم درست نوار های زنگی روی مقاومت ها رو تشخیص بدم. یا اینکه همیشه توی تشخیص رنگ مشکل داشتم. بعد ها هم چند جای دیگه که توی مصاحبه میخواستن این تست رو ازم بگیرن، همون اول خودم گفتم که کور رنگی دارم.
اون موقع ها خیلی ناراحت بودم که یسری از موقعیت های درسی و شغلی رو بخاطر این مشکل از دست دادم. ولی الان خدا رو شکر میکنم که این مشکل رو داشتم و توی جای نظامی مشغول بکار نشدم
وا مگه میشه آدم کوررنگی رو ندونه در مورد خودش
شاید بعضی رنگای شبیه همو تشخیص نمیدین