از هر دری

  • ۰
  • ۰

رگ غیرت

تو ارتباطاتی که با بعضی از افراد مسن، مخصوصا اگه پایبند به رسومات باشن، رفتارهایی رو دیدیم، یا میبینیم که جوون ها به اون رفتار ها کمتر پایبن هستن. مثلا بعضی از آقایون همسرشون رو توی جمع به اسم صدا نمیکنن. مثلا میگن حاج خانوم یا مثلا به همسرشون میگن منزل. یا بعضی قدیمی تر ها همسرشون رو به اسم پسرشون صدا میکنن، حتی در مورد خانم ها هم صادقه، یعنی طرف شوهرش رو به اسم پسرش صدا میکرده. احتمالا بعضی از افراد بخاطر پایبندی به رسومات یا خجالت کشیدن، یا غیرتی بودن یا هر دلیل دیگه ای این رفتار رو دارن

این مدل رفتار ها در نسل جوون کمتر دیده میشه، ولی من شاهد یه نمونش بودم

داستان مربوط میشه به محل کار و صحبت های متفرقه ی غیر کاری که همکارا با هم دارن

در حین گفتگو، همکار خانم از همکار آقا پرسید که شما چند تا خواهر داری

همکار آقا ساکت موند و نگاه کرد

همکار خانم پرسید داری میشمریشون؟

و صدای خنده ی حضار

همکار آقا: نه، ما این مسائل رو تو جمع نمیگیم

همکار خانم: خب من که خودم خانمم

همکار اقا: ولی اینجا آقا هم هست

من به همکار خانم گفتم: اول باید ازش میپرسیدی که چند تا بچه هستن، بعد میپرسیدی چند تا برادر داری و بعد تعداد پسرا رو از کل کم میکردی و تعداد خوهراش به دست میومد

و باز هم صدای خنده ی حضار

 

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

شیر آب هم وا

یه همکاری داشتیم که از یه شهر دیگه برای کار اومده بود تهران و یه خونه اجاره کرده بود و مجردی زندگی میکرد.

اتفاقا خونه ای که اجاره کرده بود به خونه ی ما خیلی نزدیک بود.

یه روز گفت از خونه ای که اجاره کردم راضی هستم ولی فشار آب خیلی کمه. چون خونه شون نزدیک خونه ما بود برای اینکه مقایسه کنه، و بفهمه در کل فشار آب شهر کمه یا نه، ایراد از لوله کشی ساختمونشونه، از من پرسید فشار آب خونه شما چطوره. منم ازش پرسیدم مگه فشار اب چقدر کمه تو خونتون؟ گفت مثلا وقتی تو آشپزخونه شیر ای رو باز کنه، دیگه تو حموم آب نمیره

بهش گفتم مگه تو مجرد و تنها نیستی؟ پس چطور وقتی تو آشپزخونه ای ، یکی هم تو حموم خونتونه؟

طفلی یهو شوکه شد و همینطوری نگام کرد. ( خب پسر ساده میگفتی خانوادم از شهرستان اومدن پیشم)

ولی من خودم جم کردم داستانو. گفتم اگه کیس خاصی اومده بود خونتون بعید بود تو تو حموم تنهتش بزاری و بری ظرف بشوری، پس قطعا یکی از دوستات پیشت بوده

اونم یه نفس راحت کشید و حرف منو تایید کرد

 

 

 

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

دستا بالا

ایستگاه متروی تئاتر شهر با اون حجم از شلوغی که معرف همه مترو سوارا هست. مخصوصا تو روزهای آخر اسفند. 

درهای قطار باز شد و چند نفری بزور پیاده شدن، و بعد سیل جمعیت بود که جمعیت پرس شده ی داخل قطار رو پرس تر کرد. درب های قطار بزور بسته شد و قطار شروع به حرکت کرد و آروم آروم صدای همهمه و اعتراضات ( به اینکه چرا قطار اینقدر شلوغه یا اینکه وقتی جا نیست چرا بزور سوار میشین) داشت فروکش میکرد که نا گهان صدای یه دختر خانم بلند شد که:

این دست کیه؟ دستت اینجا چی کار میکنه؟ دستتو بیار بالا

و یه آقایی در جواب که:

دست من همینجا بود و شما اومدی کنار دست من وایستادی

و دوست پسر اون خانم محترم که:

ولش کن چیزی نگو

و صدای خنده ی ناخداگاه حضار که با اون احساس نارضایتی حالشون به احسن حال تبدیل شد 

  • حمید رضا
  • ۱
  • ۰

توی برنامه رادیویی، مامور راهنمایی و رانندگی داشت توصیه میکرد که، در طول مسافرت راننده ها اگه خوابشون میگیره استراحت کنن و بعد به رانندگی ادامه بدن. بعد یه مثال زد که تو دهلران توی یه پمپ بنزین، یه راننده در حال بنزین زدن اینقدر خوابش میومده که ایستاده خوابش برده و بنزین پر شده و ریخته روی زمین و در اثر یه جرقه اتش سوزی شده و چند تا ماشین آتیش گرفته.

اخه ماشین عقبی، مامور جایگاه، هیچکسی نبوده ببینه طرف خوابش برده؟

 

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

اجتهاد در طفولیت

بچه بودم که یه روز با پسر خالم برای خوندن نماز به مسجد رفتم. تو صف نماز جماعت واستاده بودم و نماز شروع شده بود. یهو همینطوری به ذهنم رسید که شاید اگه دست به سینه واستم، مودبانه تر باشه و با اجتهاد خودم دست به سینه واستادم. نماز که تموم شد پسر خالم بهم گفت که سنیا اینطوری نماز میخونن،. بعد ها که بزرگتر شدم فهمیدم اون کسی که این بدعت رو گذاشته بوده هم تقریبا مثل من اجتهاد کرده بوده. پس منم اگه اون زمان بودم و سنم کمی بیشتر بود میتونستم داعیه خلافت داشته باشم و از نظر علمی چیزی از اون متخلف کم نداشتم

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

توهم رانندگی

دیروز که از مسافرت بر میگشتم، رکورد بیشترین مقدار رانندگیم در روز رو زدم.۸ صبح تا ۹ شب. البته بینش یکی دو جا توقف هم داشتم.  شب وقتی میخواستم بخوابم وقتی داشتم به خواب عرو میرفتم تصور میکردم که هنوز در حال رانندگی هستم و نباید بخوابم و از خواب میپریدم. انگار به نوعی روانی شده بودم.  اگه کسی میدونه این مشکل درمان خاصی داره برام کامنت بنویسه

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

بعضی از ایستگاههای مترو آسانسور داره و به جای پله میشه،از آسانسور استفاده کرد

چند روز پیش که میخواستم سوار مترو شم، جلوی آسانسور رفتم و دکمه اونو زدم و در باز شد. یه دختر و پسر رو دیدم که در حال باتری به باتری کردن بودن. فکر کرده بودن چون در بسته شده، دیگه راه میفته، ولی تو محاسباتشون دچار اشتباه شده بودن. 

همین که در باز شد طوری از هم جدا،شدن که میشد جرقه تولید شده تو محل لتصال باتری ها رو دید. منم نامردی نکردم و سوار آسانسور شدم. آسانسور حرکت کرد و در طول مسیر اون دختر بیچاره داشت از خجالت آب میشد. 

وقتی آسانسور به طبقه پایین رسید و در باز شد و من داشتم میرفتم بیرون، دختره سر پسره داد زد که چرا اینقدر عجله داری. 

اونا پیاده نشدن و دوباره برگشتن بالا، احتمالا باتری به باتری نا تموم مونده رو تکمیل کردن

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

دیدید خانم کایو، وارث کاگایا، با چندسال سابقه تجارت برنج، بخاطر احتکار ورشکسته شد و اواخر عمر با تن فروشی روزگار میگذروند. آیا عبرت نمیگیرید؟

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

دانمت آستین چرا پیش جمال میبری

وقتی این مصرع از شعر رو خوندم، اول فکر کردم که آقا جمال یه خیاطی بوده که تو دوختن آستین تخصص داشته، و معشوقه ی سعدی آستین لباساشو میداده جمال آقا بدوزه، یا اینکه خانم معشوقه به بهونه درست کردن آستین لباسش میرفته با جمال تیک و تاک میزده

ولی بعد از اینکه مصرع بعدی رو خوندم فهمیدم داستان از چه قراره:

 

رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری

 

خب برادر سعدی، چرا مطلب رو میپیچدنی که ما فکر بد کنیم؟

 

  • حمید رضا
  • ۰
  • ۰

خشت اول چون نهد معمار کج   تو ثریا میرود دیوار کج

  • حمید رضا